وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هم شكسته میشود پشت برادر بیبرادر هم شود مثل گلی پژمرده خواهر بیبرادر از مديـنه آمـده تـنهـا به عـشـق ديـدن او جان نمیخواهد به تن معصومه ديگر بیبرادر لحظه لحظه اضطرابش میشود بيش از مدينه دختر موسي ابن جعفر گشته مضطر بیبرادر با برادر كوه غم را مثل كاهی ديده خواهر غصههايش میشود چندين برابر بیبرادر قم چه استقبال گرمی كرده از معصومه خاتون خاطرش هرگز نشد در قم مكدر بیبرادر روضه دارد تك تك اين بيت ها در لا به لايش او نديـده هـلهـله در بين معـبـر بیبرادر خاطرش جمع است دارد روی پيكر سر برادر همسفر هرگز نشد معصومه با سر بیبرادر روضه كم كم شد كشيده سمت شام و مجلس می زينب آنجا مانـده تنها بیبرادر بیبرادر |